اختصاصی خانه گیتار ایران
Anthony Morris: خب، اول از همه متشکرم و ممنون که این فرصت را دادید تا با شما گفتگو کنم.شما هم اکنون با ارکستر زهی Guildhall برای اجرای کنسرتوهای ویوالدی در رماژور و جولیانی در لاماژور در سفر هستید. ودو هفته هم با Guitar Summit که متشکل از شما،Stanly Jordan،Kenny Burrell وJorma Kaukonen است، اجرا خواهید داشت.آیا این دو برنامه با هم برگزار خواهد شد یا پس از پایان یکی می پرید تا به برنامه ی بعدی برسید؟

Manuel Barrueco: یکی از برنامه ها که به پایان رسید، دیگری را شروع می کنم.(می خندد) من هم دقیقا همین احساس را دارم. چون تقریبا پنج روز بین این دو برنامه فاصله است و شبیه به این است که شما هر روز اجرا داشته باشید. بنابراین واژه ی پریدن که شما به کار بردید، انتخاب دقیق و به جایی بود.

A.M: شما سال ها تورهای تکنوازی فراوانی را انجام دادید.تفاوت این سفر به صورت سولیست در مقابل یک ارکستر یا همکاری با یک گروه موزیسین چیست؟

M.B: این دو کاملا با هم متفاوتند و فکر می کنم همین تفاوت ها لذت بخش است. مثلا اجرا با ارکستر Guildhall واقعا نوع متفاوتی از همکاری متقابل است. حتی نوع ارتباط با مردم وقتی شما با سه نفر دیگر می نوازید. نکته ی جالب در همکاری با ارکستر Guildhall و اجرای کنسرتوهای ویوالدی و جولیانی این است که ما پانزده بار اجرا داریم و این امکان برایم به وجود آمد که به قطعه عمیق تر نگاه کنم وبتوانم چیزهایی را بشنوم که تا کنون نشنیده بودم، مخصوصا با این گروه. آنها بسیار دقیق و سخت کوش هستند و همیشه در تلاش اند. حتی امروز که روز چهاردهم اجراست و فردا هم بیشتر از امروز برای بهتر شدن کار تلاش خواهند کرد و این فوق العاده است.

البته در قطعاتی مثل کنسرتوی ویوالدی که شناخته شده است و بارها اجرا شده کار سخت تر است.در این قطعه گیتار نقش اصلی را دارد و بقیه ی سازها بیشتر همراهی کننده هستند و در راس همه، فشار زیادی بر گروه حاکم است.به نظرم تکنوازی کمی راحت تر است چون شما به نوعی کنترل کامل و همه جانبه ای بر همه چیز دارید.

A.M: شما قطعات بسیاری را ضبط کردید. اولین کارتان به صورت LP با Vox Label بود که این آثار بعدها در سه سی دی با نام سی صد سال قطعات برتر گیتار منتشر شد. بعضی از این قطعات مثل First Suit Spanola اثر آلبنیز و لوت سوییت شماره چهار باخ و اتودهای ویلا لوبوس هم چون افسانه ای است که گیتاریست ها آرزویش را دارند. در رابطه با خودم، زمانی که هنرجو بودم و داشتم اتودهای لوبوس را یاد می گرفتم ، معلمم به من گفت که باید به اجرای Barrueco گوش بدهم. وقتی آن قطعه ها را ضبط می کردید آیا می دانستید که دارید دید متفاوت و منحصر به فردی را ارائه می کنید؟

M.B: می دانید ، فکر می کنم دیگه پیر شدم و باید صادق باشم. جواب سوالتان مثبت است. بله، در حقیقت خودم هم همین احساس را داشتم.فکر نمی کنم گفتن این موضوع نشان از تکبر و خودخوهی من باشد! من همیشه معتقدم اگر قرار است کاری انجام بدهم باید چیزهای جدیدی برای ارائه داشته باشم. دوستی داشتم که پیانیست بود ، دقیقا عین جملاتش را به یاد ندارم ولی او هم همیشه همین عقیده را داشت که وقتی قطعه ای را برای شما اجرا می کند باید به گونه ای به نظر بیاد گویی هرگز آن را نشنیده اید.

راهش هم این است که با قطعات احساس غریبگی نکنید و فکر می کنم آن اجراها اینگونه بودند.فکر نمی کنم چیز عجیبی در مورد این قطعات باشد ، در حقیقت تنها تفاوتشان زیبایی آنها بود. در واقع باز خوانی بی پرده و ساده ای از قطعات بود و هیچ ایده و پیشنهاد اضافی در اجرایشان ارائه نشد.من فقط اجازه دادم که قطعات خود گویای خودشان باشند. فکر می کنم در آن زمان من مفهومی متفاوت از آنچه توسط نوازندگان دیگر از ویلا لوبوس به نمایش گذاشته شد، را ارائه کردم.حتی الان هم همین نظر را دارم.ویلا لوبوس در نظر من آهنگسازی جدی، پویا و تاثیر گذار است، شخصیتی که هنوز خیلی ها دوست دارند ابعاد عامه پسند و محبوب بیشتری در آثارش بیابند که فکر می کنم این ایده و فکر غلطی است چون انتخاب او به کارگیری یکسری عوامل در کنار هم و قرار گرفتن در راه جدی تر و کلاسیک تر بود.

A.M : شما در کوبا متولد شدید و فراگیری گیتار را از سنین کم آغاز کردید. ممکن است کمی در رابطه با روند یادگیری گیتار در آن سنین توضیحاتی بدهید؟

M.B: گیتار در خانواده ی ما به نوعی مسری بود.همه در خانواده گیتار می زدند.تمام پسر عموهایم، بعد پسرعموهای دیگرم، وپسرعموهای دیگر و بالاخره خواهرهایم. ودر نهایت گیتار به خانواده ی ما هم سرایت پیدا کرد و من بدون اغراق مشتاقانه برای یادگیری گیتار به خواهش و التماس می افتادم.

من عاشق چیزی که می شنیدم شدم. من مجذوب تمارین گیتار بودم.که دروس آسانی هم بود. تمارینی به صورت دوماژور-سل ماژور-دو ماژور-فا ماژور که دوباره به دو ماژور بر می گشت همراه با الگویی از دست راست.من با این تمارین شروع کردم. معلمی که من فراگیری گیتار را نزد او آغاز کردم ، به من آهنگ های محبوب امریکای لاتین را یاد می داد. بعدها آنطور که پدرم می گفت معلمم به او گفته بود که باید شخصی باشد که به من موسیقی ، سلفژ و … آموزش دهد که این اتفاق چند ماه بعد افتاد.

A.M: تقریبا چند ساله بودید؟

M.B: در آن زمان من نه سال داشتم.روند پیشرفت یه جورایی سرازیری شد.( می خندد) نه، در واقع این معلم به من موسیقی آموخت و به من موسیقی کلاسیک را شناساند. در ابتدا آموزش من به صورت یک معامله بود.او به من گفت در ازای یادگیری دو آهنگ پاپ ، یک قطعه کلاسیک یاد بگیرم.بعدها یک پاپ و یک کلاسیک و در نهایت فقط قطعات کلاسیک. تا اینکه کنسرواتوار شهری که در آن ساکن بودم بخش گیتار را راه اندازی کرد و من برای تحصیل به آنجا راه یافتم. و از آنجا بود که همه چیز به طور جدی آغاز شد.

A.M: شما تحت تاثیر دیگر آهنگسازان کوبایی هم چون لئو براور بوده اید وبسیاری از قطعات این آهنگساز را اجرا کردید. نظرتان در رابطه با موسیقی او البته جدای از تاثیر این امر که او هم وطن شماست، چیست؟

M.B: فکر می کنم براور را وقتی تنها یازده سال داشتم دیدم و به یاد دارم که در آن زمان خیلی تحت تاثیر ستاره ها بودم.در حقیقت من او را در تلوزیون دیدم.فکر می کنم او تازه از امریکا به کوبا آمده بود.در آن زمان او در امریکا تحصیل می کرد.فکر می کنم در Julliard وبعدها در دانشگاه هاروارد . و چند ماه بعد برای اجرا به شهر محل سکونت من آمد. او به کنسرواتوار آمد و با ما ومعلمم دیدار کرد و من توانستم برایش اجرا کنم.او یکی از پر جذبه ترین مردانی است که تاکنون دیدم. در سراسر دنیا افراد زیادی بودند که تحت تاثیر شخصیت او قرار گرفتند و عاشق این مرد بودند و من هم مستثنی از این قضیه نبودم، مخصوصا وقتی جوان تربودم. فکر می کنم اگر تنها یک خدا وجود نداشت، لئو براور می توانست دومین باشد!

من با شنیدن آثار او بزرگ شدم. آمدنش به سانتیاگو، شهری که در آن زندگی می کردم ، را به یاد دارم.یکبار خاطرم هست که ناخن های دست چپش خیلی بلند بود و نمی توانست گیتار بزند و به تازگی هم قطعه ی Elogio de la Danza را نوشته بود. او بلافاصله ناخن هایش را کوتاه کرد و قطعه را اجرا کرد.

من این چیزها را نوعی اتفاق می پنداشتم ولی فکر می کنم به خاطر عناصر کوبایی در قطعاتش و گوش دادن به موسیقی اش در تمام طول زندگی ام، این احساس را دارم گویی خودم این قطعات را نوشتم. منظورم این است که با قطعاتش خیلی احساس نزدیکی می کنم.

البته در سال های بعد شرایط به گونه ای تغییر کرد ومسیر آهنگسازی اش تا حدی عوض شد و من دیگر هرگز او را ندیدم. اما مخصوصا در قطعات اولیه اش تا Elogio de la Danza ، احساس نزدیکی و هماهنگی بسیاری با قطعاتش داشتم گویی قطعه ی خودم است.

A.M: بیشتر اجراهای شما سولو هستند ولی در سال های اخیر شما قطعاتی را با نوازندگان دیگر ضبط کردید. چه طور شد که به فکر ضبط Falla Songs افتادید؟

M.B: منظورتان با گرانادوس است؟

A.M: با گرانادوس وFalla Songs با خواننده ی سوپرانوAnn Monoylos .

M.B: اغلب ،هر چند وقت یکبار با ذهن آشفته می نشینیم و فکر می کنیم که چه کار و پروژه ی خوبی می شود انجام داد، این کاری بود که پیشنهاد شد…

A.M: پس پروژه ی خاصی نبود؟

M.B: نه، خیلی پروژه ی جدی و خاصی نبود.تنها کار جدی، اجرای Danzas Espanolas اثر گرانادوس و Suite Espanola ی آلبنیز سال ها پیش بود.می خواستم دوباره برگردم و این دو را دوباره و این بار به طور کامل اجرا کنم و اگر بشود گفت این تنها کار جدی من بود.

و هر دو را اجرا کردم. Suite Espanolaو هر دوازده رقص اسپانیایی را.و Falla Songs هم خیلی خوب و مناسب به نظر می رسید و فکر می کنم راهی یا به نوعی تلاشی برای دوری از گیتار صرف بود.

البته اگر این کار موفق بوده باشد. همیشه این سوال برایم پیش می آید که آیا کارهای موفقی هستند یا …به هر حال من هنوزم نمی دانم و زیاد در موردش صحبت می کنم

A.M این نوع کارها جزو بیشترین آثار شما در سال های اخیر بوده .آثار Sometime Ago با موسیقی Chick Corea،Paul Simon و دیگران. آیا این برای شما به نوعی تغییر و تحول است یا گسترش فعالیت هایتان در موسیقی؟

M.B: فکر می کنم نوعی تغییر و تحول است و نه بازگشت؟

A.M: امیدوارم اینگونه نباشد!

M.B: در این صورت، مجبورم بگویم … نوعی پیشرفت و گسترش است. آره ، فکر کنم کلمه ی گسترش برای این موضوع مناسب تر باشد. من کارهای زیادی با Kings Singers Theانجام دادم. نمی دانم آیا با آنها آشنایی دارید یا نه ، ولی اینها کسانی هستند که ریپرتوار عظیمی ازانواع سبک ها دارند.

وقتی برای اولین بار با آنها ملاقات کردم و برای شنیدن کارهایشان رفتم، به یاد دارم که احساس کردم گویی به آهنگ های encore بیتلز گوش می دهم.

به خاطر دارم که از The Beach Boys اجرا کردند. فراموش کرده ام که کدام آهنگ بود ولی یکی از معروفترین آهنگ های Billy Joel هم بود.واقعا از زیبایی این آهنگ ها شوکه شدم.من محو هارمونی The Beach Boys شدم. و Beatles Theکه در میان انبوه کارهای آنها، یکی از جدی ترین کارهایشان بود.

من واقعا مجذوب این کار شدم و با خودم گفتم، چرا که نه؟
چرا نتوانم کاری مثل این برای لذت و تفریح انجام بدهم؟مخصوصا وقتی که خودم ازش لذت می برم. من همیشه از طرفداران پروپاقرص Beatles بودم واگر کاری از آنها را با Kings Singers Theانجام ندادم به خاطر احساس نیرومندی بود که در وجودم بهم می گفت نباید این کار را بکنم.

در حقیقت این کارها همه جا انجام می شود. لئو براور تنظیماتی بر روی بعضی از آهنگ های Beatles انجام داده وTakemitsu هم تنظیماتی برای گیتار سولو.بنابراین این یک کار خیلی عادی به شمار می آید. البته این بعد از کار”Sometime Ago” بود و برای همین من می خواستم یک کار امریکایی انجام بدهم.

من همیشه احساس می کردم که ابعاد و جنبه های امریکایی گیتار باید بیشتر مورد توجه و مورد استفاده قرار گیرد.بنابراین شروع به جستجو و گوش دادن به انواع سبک ها و آهنگ ها کردم و تحت تاثیر این نوع جز در کارهای Chick Corea وKeith Jarett و Paul Simon قرار گرفتم که آثار Kings Singers The هم آشکارا متاثر از شنیدن این نوع موسیقی بود.

man18 مصاحبه با مانوئل باروئکو

Manuel performs with flamenco dancer Anna Menendez.

و آلبومSometime Ago کاری بود که من واقعا عاشق موسیقی اش بودم. فکر می کنم کار بسیار زیبایی است و این نوعی الهام و مکاشفه برای من بود.

و اکنون وقتی به آن زمان بر می گردم ، فکر می کنم که واقعا عاشق این کار شدم ولی این یک تحول نبود.

A.M: ویژگی دیگری که شما در آن زمینه شناخته شده اید، تکنیک فوق العاده روان شماست. این قابلیتی است که همیشه ازش برخوردار بودید ، یعنی یک توانایی غریزی؟ قطعا رویش کار کردید. چگونه تکنیکتان را به این سطح رساندید؟

M.B: جالبه، چون من هیچوقت در مورد خودم اینطور فکر نمی کنم.فکر نمی کنم استعداد خاص یا بیشتری نسبت به دیگران داشته باشم. ولی فکر می کنم بله. اگر بخواهیم به طور مقایسه ای نگاه کنیم، فکر می کنم بله همین طور است.تنها چیزی که می توانم در مورد تکنیک بگویم این است که… اول اینکه همیشه برای انجام کاری به بهترین شکل ممکن ، خیلی مهم است که با دید انتقادی به کارمان، بنگریم.من همیشه به شدت خود-انتقاد بودم و همیشه به سختی تمرین می کردم. هرگز هیچ جنبه ای از تکنیک و موزیکم نبوده که ازش غافل شده و رویش کار نکرده باشم.

در رابطه با خودم دلایل زیادی برای ارتقای تکنیک وجود داشت تا به تکنیکی با صلابت دست یابم. به نظرم کلمه ی با صلابت بیشتر در مورد تکنیک من صدق بکند ، من دوست دارم اینطور توصیفش کنم.منظورم این نیست که من می توانم سریعتر یا آرام تر از دیگران بنوازم ولی این کلمه مناسب تر است ، با صلابت!

A.M: به نظر من هم خیلی با صلابت است.وقتی برنامه ای مثل اجرای یک کنسرتو یا یک تکنوازی را در پیش دارید، آیا تا به حال شده لحظاتی در اواسط کنسرت با خودتان فکر کنید ، اوه خدای من، چه قدر لذت بخش است. خیلی خوش بختم که اینطوری می توانم انقدر پول در بیاورم یا زمانی که احساس کنید این کار برایتان به نوعی… نمی خواهم بگویم روتین ولی به نوعی عادت شده؟

M.B: نه اصلا. فکر می کنم من یکم غیر عادی هستم و در زندگی من این موضوع برعکس بوده. هر چه زمان بیشتر می گذرد، من بیشتر قدردان و سپاسگذار و علاقه مند به مسائل می شوم.فکر می کنم در آن بخش از صحبت هایم ، قبل از خود-انتقاد بودن، داشتم می گفتم که من خیلی از آنچه انجام می دادم راضی نبودم.

اما الان کمی بهتر شدم و کار خودم را بیشتر قبول دارم و می پذیرم. این بخشی از فلسفه ی من در رابطه با صرف زمان و درک آنچه فرد انجام می دهد، آنچه دارد و آنچه ندارد ، است.

والان اگر دارم اجرا می کنم، مثلا در تور کنسرت با این افراد که همگی موزیسین های برجسته ای هستند، به هر حال دارم زمانی را برایش صرف می کنم و شکر گذارم که این فرصت را دارم تا اینگونه کارها را انجام بدهم. مخصوصا وقتی می بینید که اغلب اوقات، متاسفانه ، افراد باید چنین فرصت هایی داشته باشند ولی ندارند. بنابراین من همیشه قدردان این لحظات هستم.

A.M: می خواهم در مورد تبلیغ Lexus با شما صحبت کنم. می دانم قبلا در موردش صحبت کردید. و از صحبت در موردش ناراحت می شوید…

M.B: انگار سختتان است که بپرسید.(می خندد)

A.M: نه. در واقع وقتی برای اولین بار خودم آن را دیدم، خوش حال شدم که چیزی از گیتار کلاسیک در فرهنگ عامه وجود دارد.آیا ماشینی از بابت آن قرارداد نصیبتان شد ؟

M.B: نه.چیزی گیرم نیامد.من مدیر برنامه هایم را در این مورد مقصر می دانم.چون فکر می کنم او نمی دانست که چه طور پورسانتش را از آن قرارداد بگیرد.

-در طول مصاحبه مدیر برنامه های Barrueco در اتاق نشسته بود وبه صحبت ها گوش می داد در حالیکه پوزخندی بر لب داشت و دستانش را در جلویش قلاب کرده بود.

A.M: نکته ای هست که بخواهید متذکر شوید؟ این برنامه قرار است قبل از اجراهای Guitar Summit در Austin روی آنتن برود.نمی خواهید بیشتر در موردش صحبت کنید؟

(در این لحظه مدیر برنامه های Barruecoگفت: نمی خواهید در مورد نوازندگان دیگر صحبت کنید؟)

M.B: ما در پاییز یک تور برگزار کردیم.در آن زمان اعضا Jorma،Kenny Burrell،Steve Morse بودند و Stanly Jordan نبود. خیلی لذت بخش بود .هر بار که دو باره این چنین همکاری هایی را دارم حتی با Guildhall ، می توانم این قطعه ها را بارها اجرا کنم و عمیق تر درکشان کنم و چیزهایی را بشنوم که تا قبل از آن هرگز نشنیده بودم.

تاثیرات واحساساتی که در همکاری با دیگران به دست می آید واقعا جالب و لذت بخش است. من همیشه دلم برای Steve Mores تنگ می شود.او نوازنده ی خارق العاده ای است. من یکبار هم قبلا نوازندگی Stanly Jordan را دیدم که او هم نوازنده ی بسیار خوبی است. من واقعا مشتاقانه به دنبال اینگونه همکاری ها هستم.

موضوع دیگری به ذهنم رسید، در مورد ضبط قطعات صحبت می کنم.تقریبا نیمی از کار را اکنون ضبط کردیم که فکر می کنم واقعا جالب است.که توسط Placido Domingo انجام شده. و این یکی دیگر از آن فرصت های بزرگ است که من واقعا ازش لذت می برم.

A.M: فکر می کنید کی به بازار عرضه شود؟ گفتید که نیمی از کار ضبط انجام شده؟

M.B: بله.قرار است هر دو کار با هم باشد. کنسرتو آرانخوئز و Fantasia با ارکستر که Domingo آنها را رهبری خواهد کرد.در حقیقت ما آرانخوئز را تمام کردیم، که Domingo رهبری را بر عهده داشت و کار ضیطش به پایان رسیده است.فکر می کنم اواخر پاییز وارد بازار شود.

A.M: شما همیشه یک نوازنده بودید.آیا تا کنون به فکر آهنگسازی افتادید؟ آیا علاقه ای در این زمینه دارید؟

M.B: من قبلا همیشه بهش فکر می کردم ولی اتفاقی که می افتاد این بود که… من ساعت ها و ساعت ها وقت صرف می کردم و در پایان با سی ثانیه موسیقی مواجه می شدم.روز بعد به آن گوش می کردم و ازش متنفر می شدم! و می انداختمش دور. ودیگر سعی نمی کردم چون فقط انرژی ام را می گرفت. آهنگسازی برای من یک نقطه است که فعلا فراموشش کردم اما در نظرش دارم و شاید یک روزی انجامش دهم.

چیزی که همیشه ازش لذت می برم ، اجرا کردن و درک کار کسانی چون Chick Corea وKeith Jarret است.آزادی در کاریست که آنها می کنند. به یاد دارم که مطلبی می خواندم، فکر می کنم از Corea، مبنی بر اینکه، هر گاه چیزی را احساس می کنید، همان درست است و این را کسی می گفت که از پیشینه ی آکادمیک برخوردار بود ولی من واقعا نمی توانم به آنچه که احساس می کنم، گوش دهم.

آلان یاد اتفاقی افتادم که واقعا ناراحتم کرد ، چون Takemitsu چند روز پیش فوت کرد.او یکی از کسانی بود که همیشه در طول زندگی مورد علاقه ام بوده. خیلی اتفاقی در اواسط این تور، روزنامه را باز کردم و خبر فوتش را دیدم که واقعا شوکه ام کرد.

یادم می آید که ازم پرسید که آیا تا به حال آهنگسازی کردم؟ من گفتم: نه! و قبل از اینکه چیز دیگری بگویم گفت: تا وقتی انقدر نسبت به کاری که می کنی ، سخت گیر باشی، هرگز نخواهی توانست آهنگسازی کنی!

A.M: شما تنظیمات بسیاری تا کنون انجام دادید که از جهتی شبیه به آهنگسازی است.،فکر می کنم این می تواند یک گام به جلو باشد.

M.B: اینگونه تنظیمات در راه آهنگسازی مثل درس آهنگسازی است.هر وقت شما روی چیزی کار می کنید، در حقیقت با روند و چگونگی آن آشنا می شوید. من هر وقت اینگونه کار کردم، چیزهای زیادی آموختم.

دوست دارم روزی به آهنگسازی بپردازم و ببینم چیزی که از آب در میاد اینبار در نظرم خوبه یا باز هم ازش متنفر می شوم.(می خندد).

A.M: آیا چیز دیگری مانده که بخواهید متذکر شوید؟ انگار مستر کلاسی هم در پیش دارید؟

M.B: این ماه من با ارکستر Guildhall در تور هستم و ماه بعد، در فوریه، با Guitar Summit و بعد در آوریل توری را با مرکز انجمن موسیقی مجلسی Lincoln برگزار می کنیم که در مجموع برنامه ی متفاوتی است.

A.M: برنامه ای متفاوت؟

M.B: بله.کاملا. آن فقط یک موسیقی مجلسی است وما برای اولین بار قطعه ی جدید Ken Frisel را اجرا می کنیم که برای فلوت-گیتار و سازهای زهی نوشته شده. تریوی زهی، فکر می کنم.

و بعد من کاری را با Ransom Wilson فلوتیست، که نوازنده ی برجسته ای است ، انجام می دهم.ما قرار است LHistoire du Tango اثر پیاتزولا را اجرا کنیم. و سوناتی از موتزارت که سال ها پیش تنظیم کردیم.

A.M: آیا برنامه ای برای ضبط این تور موسیقی مجلسی ندارید؟

M.B: نه فکر نکنم. ولی سونات موتزارت را شاید. ما سال ها پیش آن را با Ransom Wilson، فلوت-گیتار ضبط کردیم که متاسفانه اکنون نسخه اش موجود نیست.

A.M: شما دو تا دختر دارید. آیا آنها هم به گیتار و موسیقی علاقه مندند؟

M.B: نه اصلا. نه واقعا.!!! البته مدتی با ساکسوفون و کلارینت مشغول بودند ولی بعدها علایقشان تغییرکرد و اکنون مشغول بسکتبال و … هستند
پایان

A.M: می خواهم در مورد تبلیغ Lexus با شما صحبت کنم. می دانم قبلا در موردش صحبت کردید. و از صحبت در موردش ناراحت می شوید…

M.B: انگار سختتان است که بپرسید.(می خندد)

A.M: نه. در واقع وقتی برای اولین بار خودم آن را دیدم، خوش حال شدم که چیزی از گیتار کلاسیک در فرهنگ عامه وجود دارد.آیا ماشینی از بابت آن قرارداد نصیبتان شد ؟

M.B: نه.چیزی گیرم نیامد.من مدیر برنامه هایم را در این مورد مقصر می دانم.چون فکر می کنم او نمی دانست که چه طور پورسانتش را از آن قرارداد بگیرد.

-در طول مصاحبه مدیر برنامه های Barrueco در اتاق نشسته بود وبه صحبت ها گوش می داد در حالیکه پوزخندی بر لب داشت و دستانش را در جلویش قلاب کرده بود.

A.M: نکته ای هست که بخواهید متذکر شوید؟ این برنامه قرار است قبل از اجراهای Guitar Summit در Austin روی آنتن برود.نمی خواهید بیشتر در موردش صحبت کنید؟

(در این لحظه مدیر برنامه های Barruecoگفت: نمی خواهید در مورد نوازندگان دیگر صحبت کنید؟)

M.B: ما در پاییز یک تور برگزار کردیم.در آن زمان اعضا Jorma،Kenny Burrell،Steve Morse بودند و Stanly Jordan نبود. خیلی لذت بخش بود .هر بار که دو باره این چنین همکاری هایی را دارم حتی با Guildhall ، می توانم این قطعه ها را بارها اجرا کنم و عمیق تر درکشان کنم و چیزهایی را بشنوم که تا قبل از آن هرگز نشنیده بودم.

تاثیرات واحساساتی که در همکاری با دیگران به دست می آید واقعا جالب و لذت بخش است. من همیشه دلم برای Steve Mores تنگ می شود.او نوازنده ی خارق العاده ای است. من یکبار هم قبلا نوازندگی Stanly Jordan را دیدم که او هم نوازنده ی بسیار خوبی است. من واقعا مشتاقانه به دنبال اینگونه همکاری ها هستم.

موضوع دیگری به ذهنم رسید، در مورد ضبط قطعات صحبت می کنم.تقریبا نیمی از کار را اکنون ضبط کردیم که فکر می کنم واقعا جالب است.که توسط Placido Domingo انجام شده. و این یکی دیگر از آن فرصت های بزرگ است که من واقعا ازش لذت می برم.

A.M: فکر می کنید کی به بازار عرضه شود؟ گفتید که نیمی از کار ضبط انجام شده؟

M.B: بله.قرار است هر دو کار با هم باشد. کنسرتو آرانخوئز و Fantasia با ارکستر که Domingo آنها را رهبری خواهد کرد.در حقیقت ما آرانخوئز را تمام کردیم، که Domingo رهبری را بر عهده داشت و کار ضیطش به پایان رسیده است.فکر می کنم اواخر پاییز وارد بازار شود.

A.M: شما همیشه یک نوازنده بودید.آیا تا کنون به فکر آهنگسازی افتادید؟ آیا علاقه ای در این زمینه دارید؟

M.B: من قبلا همیشه بهش فکر می کردم ولی اتفاقی که می افتاد این بود که… من ساعت ها و ساعت ها وقت صرف می کردم و در پایان با سی ثانیه موسیقی مواجه می شدم.روز بعد به آن گوش می کردم و ازش متنفر می شدم! و می انداختمش دور. ودیگر سعی نمی کردم چون فقط انرژی ام را می گرفت. آهنگسازی برای من یک نقطه است که فعلا فراموشش کردم اما در نظرش دارم و شاید یک روزی انجامش دهم.

چیزی که همیشه ازش لذت می برم ، اجرا کردن و درک کار کسانی چون Chick Corea وKeith Jarret است.آزادی در کاریست که آنها می کنند. به یاد دارم که مطلبی می خواندم، فکر می کنم از Corea، مبنی بر اینکه، هر گاه چیزی را احساس می کنید، همان درست است و این را کسی می گفت که از پیشینه ی آکادمیک برخوردار بود ولی من واقعا نمی توانم به آنچه که احساس می کنم، گوش دهم.

آلان یاد اتفاقی افتادم که واقعا ناراحتم کرد ، چون Takemitsu چند روز پیش فوت کرد.او یکی از کسانی بود که همیشه در طول زندگی مورد علاقه ام بوده. خیلی اتفاقی در اواسط این تور، روزنامه را باز کردم و خبر فوتش را دیدم که واقعا شوکه ام کرد.

یادم می آید که ازم پرسید که آیا تا به حال آهنگسازی کردم؟ من گفتم: نه! و قبل از اینکه چیز دیگری بگویم گفت: تا وقتی انقدر نسبت به کاری که می کنی ، سخت گیر باشی، هرگز نخواهی توانست آهنگسازی کنی!

A.M: شما تنظیمات بسیاری تا کنون انجام دادید که از جهتی شبیه به آهنگسازی است.،فکر می کنم این می تواند یک گام به جلو باشد.

M.B: اینگونه تنظیمات در راه آهنگسازی مثل درس آهنگسازی است.هر وقت شما روی چیزی کار می کنید، در حقیقت با روند و چگونگی آن آشنا می شوید. من هر وقت اینگونه کار کردم، چیزهای زیادی آموختم.

دوست دارم روزی به آهنگسازی بپردازم و ببینم چیزی که از آب در میاد اینبار در نظرم خوبه یا باز هم ازش متنفر می شوم.(می خندد).

A.M: آیا چیز دیگری مانده که بخواهید متذکر شوید؟ انگار مستر کلاسی هم در پیش دارید؟

M.B: این ماه من با ارکستر Guildhall در تور هستم و ماه بعد، در فوریه، با Guitar Summit و بعد در آوریل توری را با مرکز انجمن موسیقی مجلسی Lincoln برگزار می کنیم که در مجموع برنامه ی متفاوتی است.

A.M: برنامه ای متفاوت؟

M.B: بله.کاملا. آن فقط یک موسیقی مجلسی است وما برای اولین بار قطعه ی جدید Ken Frisel را اجرا می کنیم که برای فلوت-گیتار و سازهای زهی نوشته شده. تریوی زهی، فکر می کنم.

و بعد من کاری را با Ransom Wilson فلوتیست، که نوازنده ی برجسته ای است ، انجام می دهم.ما قرار است LHistoire du Tango اثر پیاتزولا را اجرا کنیم. و سوناتی از موتزارت که سال ها پیش تنظیم کردیم.

A.M: آیا برنامه ای برای ضبط این تور موسیقی مجلسی ندارید؟

M.B: نه فکر نکنم. ولی سونات موتزارت را شاید. ما سال ها پیش آن را با Ransom Wilson، فلوت-گیتار ضبط کردیم که متاسفانه اکنون نسخه اش موجود نیست.

A.M: شما دو تا دختر دارید. آیا آنها هم به گیتار و موسیقی علاقه مندند؟

M.B: نه اصلا. نه واقعا.!!! البته مدتی با ساکسوفون و کلارینت مشغول بودند ولی بعدها علایقشان تغییرکرد و اکنون مشغول بسکتبال و … هستند
پایان

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob مصاحبه با مانوئل باروئکو viwio مصاحبه با مانوئل باروئکو twitter مصاحبه با مانوئل باروئکو facebook مصاحبه با مانوئل باروئکو google buzz مصاحبه با مانوئل باروئکو google مصاحبه با مانوئل باروئکو digg مصاحبه با مانوئل باروئکو yahoo مصاحبه با مانوئل باروئکو

Related posts:

  1. مصاحبه با پاول استایدل
  2. مصاحبه با ویلیام کانن گایزر
  3. مصاحبه با میگوئل پودا، خواننده موسیقی فلامنکو
  4. Tomasito مصاحبه با توماس مورنو رومرو
  5. مصاحبه با چیکوئلو
  6. مصاحبه با Miriam Mendezc
  7. مصاحبه با پاکو سپرو
  8. مصاحبه با مانولو سنلوکار
  9. مصاحبه اختصاصی با دکتر لیلی افشار
  10. مصاحبه با اردشیر فرح