, اردیبهشت ۱۶م, ۱۳۸۵
مصاحبه با گیتاریست افسانه ای اریک کلاپتون:این مصاحبه توسط وب سایت استرالیایی “۶۰ مینوتس ” در ۵ آوریل ۱۹۹۸ با اریک کلاپتون صورت گرفته است.
اریک کلاپتون گیتاریست افسانه ای گروه کرم و درک، پس از سی سال درگیری با اعتیاد و الکل توانست خود را از مسائل حاشیه ای جدا کند و به سوی اقبال خود برود این اولین بار است که اریک می خواهد و می تواند درباره آن روزها صحبت کند . همه ما می دانیم که اریک کلاپتون چه کسی بود؟
پایان من بود، حقیقتاً تصمیم به خودکشی گرفته بودم من هر روز با خودم می گفتم: فردایی برای من وجود ندارد نمی توانم بیش از این به این زندگی ادامه دهم، بیش از حد می نوشیدم و قادر به توقف آن نبودم به خط سیاهی می ماندم که هر روز باریکتر می شد هر شب به این فکر می کردم که فردا خود را خلاص کنم اما شما می دانید که آن فردا هرگز فرا نرسید. آن زمان داشتن تحصیلات عالیه آرزوی اکثر مردم بود، من همه اینها را داشتم زن خوب، خانه، ماشین، شغل خوب، شهرت و پول. من همه آنها را از دست دادم. فقط می خواستم بمیرم.
اریک کلاپتون ۵۲ ساله یکی از بازماندگان بزرگ سبک راک است چطور شد که اعتیاد و الکل تو و موسیقی تو را خراب کرد آیا این درست است که می گویند اکثر موزیسینهای موفق، به چیزی اعتیاد پیدا می کنند؟
نه نمی شود چنین مطلق صحبت کرد در مورد خود من، هیچ راهی وجود نداشت هر کسی روحیات خاص خود را دارد بسیاری از آنهایی را که می شناسم مجبورند حقیقت را پنهان کنند.
آیا فکر نمی کنید که وقتتان را تلف کرده اید؟
بله وقتم را تلف کردم اولین حسی که اعتیاد به انسان می دهد احساس پوچی است اینکه شما هیچ سودی ندارید و از همه مهمتر اینکه شما لحظاتی را از دست می دهید که باید با لذت و خرسندی سپری می شد من این را تجربه کردم.
اریکِ افسانه ای ،۳۰ سال قبل از اینجا (لندن)، شروع کرد؟
بله من در سال ۱۹۶۰ به اینجا آمدم اوایل سال ۶۰ با مشقات فراوان، آه….
شما از استرالیاییها دلگیر نیستید بخاطر روزهای سختی که آنجا داشتید؟
ما روزهای خوب هم داشتیم، من فکر می کنم آنها مردم بزرگی هستند، ما دوستانی داشتیم که ترانههای خوبی سرودیم.
وقتی در دهه هفتاد اریک کلاپتون معتاد شد او را از استرالیا دیپورت کردند فکر نمیکنی این بدترین توری بود که برگزار کردی؟
خوب میشود گفت یک رسوایی تمام عیار بود برای اینکه من به شدت آلوده شدهبودم خودتان که می دونید الکل با آدم چکار می کند. برخورد بدی بود. من بسیار خودخواه و متکبر بودم فکرش را بکنید شما آنجا روبروی من نشسته اید و من به خودم اجازه می دهم که هر رفتار زشتی را انجام دهم.
پس از آن شب وحشتناک که پتی بوید (همسر قبلی اریک )ربوده شد، جورج هریسون و پتی بوید باهم ازدواج کردند اما اریک کلاپتون هنوز تنها است. وقتی به گذشته نگاه می کنیم شما را نگران می بینیم نگرانی برای چه؟ شاید به خاطر از دست دادن عشق تان؟
بله، آه بله، وقتی برمیگردم و به یاد میآورم میبینم آن مبارزه نمیتوانست تا ابد ادامه یابد شبیه یک جنگ بود.
شما ترانه های عاشقانه زیادی سروده اید و با زنان بسیاری آشنا شده اید اما به نظر می رسد بعد از جدایی با همسر قبلیتان دیگر به فکر ازدواج نیستید چرا؟
برای اینکه باور نمیکنم که آنها را درست میشناسم.
این درست است که اولین و آخرین عشق کلاپتون گیتار است؟
بله، چیزهای زیادی داشتهام مکانهای مختلفی بودهام. مکانهایی که با آنها ارتباط برقرار کردهام.
و اما چرا گیتار؟
من ترومپت، ویلون، پیانو و آکاردئون را هم دوست دارم همسایهای داشتیم که آکاردئون میزد حقیقتاً دوست داشتم، دوست داشتم آنها را تماشا کنم.
خدا را شکر که پیش آنها نماندید!!؟
نمیدانم شما چه تصوری دارید اما گیتار خیلی ساده است خیلی ساده طراحی شده. البته آنها به من میگفتند که من در عرض یک روز میتوانم آن را یاد بگیرم که بعدها فهمیدم که این طور نیست گیتار ساز بسیار جذابی است.
هنوز هم همان علاقه را به گیتار دارید؟
بله
وقتی در سال ۱۹۹۱ پسرتون کونور را از دست دادید این حادثه در ترانههای شما تأثیر گذاشت، وقتی ترانه ‹‹اشکهایی در بهشت›› را میشنویم احساس شما کاملاً قابل درک است چیزهایی که هرگز گفته نمیشوند اما در ترانه شما ما آنها را حس میکنیم.
بله اشکهایی در بهشت ترانه مورد علاقه من است و سالهای بعد هم خواهد بود من هر روز حدود ۱۵۰ نامه از مردم دریافت میکردم که از اندوه مشترکشان با من نوشته بودند اینکه هیچ راهی برای گریز از مرگ نیست اینکه هیچ یک از ما نمیدانیم کی نوبت ما میرسد چیزهایی است که هرگز در مدرسه تدریس نمیشوند من هیچوقت در مدرسه چیزی نیاموختم که مربوط به روابطم با خانوادهام یا جامعهام باشد چیزی راجع به زندگی یا مرگ نیاموختم اما با آنها روبرو شدم. روزی که برای دیدن پسرم رفتهبودم او آنجا در تابوت خودش خوابیدهبودم هیچ آمادگی نداشتم هیچ نیاموختهبودم فکر میکنم شبیه یک گناه بود.
و نوشتن کمکتان کرد تا بر این احساس اندوه غلبه کنید؟
نوشتن و نواختن گیتار، اولین و بهترین کاری که میتوانستم انجام دهم این بود که گیتار را بردارم و بنوازم، موسیقی بسازم و از خودم دور بشوم، موسیقی تنها چیزی بود که بعد از مرگ فرزندم لحظاتم را پر کرد لحظاتی که هیچ فردایی نبود، هیچ فردایی.
پدری که پسرش را از دست داده، ساعات تاریکی را پشت سر گذاشته، بر اعتیاد غلبه کرده الکل را کنار گذاشته و به عرصه موسیقی بازگشتهاست و حالا سفر میکند آلبوم منتشر میکند و دوباره به روزهای اوج برگشتهاست. به نظر می رسد کار چندان آسانی نیست؟
نمیدانم اما یک چیز برایم روشن است دوست دارم سفر کنم سفرهای طولانی، طولانی برای جستجو، برای ادامه دادن.
آیا این جستجو نوعی مکاشفه برای یافتن خودتان نیست این که شما کی هستید؟
حق با شماست همیشه دنبال کسی بودهام که این را به من بگوید.
و سوال آخر اینکه چه چیزی اریک کلاپتون را سرپا نگه میدارد؟
دلایل زیادی است همیشه فکر میکنم که ممکن بود کس دیگری جای من بود آن وقت خیلی بهتر از من عمل میکرد و موفقتر بود و یا من جای دیگری بودم و زندگی متفاوتی داشتم اما سرآخر به این نتیجه میرسم که این بزرگی خداوند است که به من زندگی اعطا کردهاست.
Related posts: