نویسنده:
ر. علامه زاده
اختصاصی خانه گیتار ایران
چهارپارههای عاشقانه، که با زبانی استعاری اما قابل فهم برای عامه سروده میشوند، و این ویژگی را دارند که به آسانی در ذهنها بمانند و بر زبانها جاری شوند، در اسپانیا و آمریکای لاتین «کوپلا» نامیده میشوند. بسیاری از شعرای نامدار در دنیای اسپانیائی زبان، به موازاتِ دیگر آثار منظومشان، «کوپلا» هم سرودهاند. از رافائل آلبرتی گرفته تا فدریکو گارسیا لورکا، کوپلاهای بسیاری دارند که سالهاست بر زبان مردم میچرخد.
اما بیشترین کوپلاها سرودهی شاعرانی کمنامتر، و در بسیاری موارد، گمنام است. «مانوئل ماچادو» شاعر نامدار اسپانیائی با اشاره به همین ویژگی، چهارپارهای به ظرافت در مورد کوپلاها سروده است به این مضمون:
تا وقتی مردم آن را نخوانند
«کوپلا»ئی وجود نخواهد داشت
و وقتی آن را بخوانند
دیگر شاعرش را نخواهند شناخت!
«کوپلا» همچنان به نوعی از موسیقی مردمی اسپانیائی نیز اطلاق میشود که بر روی چهارپارههای کوپلا ساخته شده، و با شیوهای پر احساس، که یادآور موسیقی فلامنکو است، خوانده میشود. بیجهت نیست که بیشترین کوپلاخوانان نامدار اسپانیائی همان کولیهای فلامنکوخوان هستند.
«روسیو خورادو» که از او در این صفحه بسیار نوشتهام، کولیِ فلامنکوخوانی بود که در واقع با کوپلاخوانی به شهرت و محبوبیت بیسابقهای در اسپانیا و آمریکای لاتین دست یافت. جالب است بدانید که گرچه کوپلاخوانی ربط مستقیمی با فلامنکو ندارد اما بسیاری از نامداران این عرصه از شاعری و آهنگسازی و خوانندگی، مثل بزرگان موسیقی فلامنکو از آندلس در جنوب اسپانیا برخاستهاند. با اینهمه مردم اسپانیا در حالیکه فلامنکو را یک موسیقی محلی میشناسند، کوپلا را متعلق به تمامی اسپانیا میدانند.
سخن را بیشتر از این کش نمیدهم و شما را به دیدن و شنیدن ترانهی «میخکهای ماه می» با اجرا و صدای «گراسیا مونتِس»، کوپلاخوان محبوب اسپانیائی، دعوت میکنم که با آن تنها یک کلیک بر روی نشانهی زیر، فاصله دارید.
برای دیدن و شنیدن این اثر کلیک کنید
و این هم برگردان فارسیِ این ترانه:
دلم برای این پسرک میسوزد
مادری دارد زیبا و ظریف
که همیشه شیک میپوشد
و این پسر، با چهرهای مثل گل رُز، پابرهنه میگردد.
به فانوس روشن می ماند چشمان اشکآلودش
مرحبا! مرحبا! مرحبا که سرم را گیج میبرد.
لبهای سرخت، دلرباست
و چشمان سیاهت، شکوهِ «سیویلیا»ست.
میخکهای ماه می، رُزهای آوریل
اگر در نیائید میمیرم.
یاسمینهای آبی، رُزهای رنگین
اگر در نیائید میمیرم.
از این زن بدی نگو
با اینکه به تو گفتهاند چنین و چنان است.
از این زن بدی نگو
جلو دهانت را بگیر
یک وقت هم میآیند در باره خواهرت همین را میگویند.
بگو که دوستم داری، هم روز و هم شب
پس، روح و روانم را نرنجان.
بگو، همراه من
که من گلِ زنبقام و نمیمیرم
میخکهای ماه می، رُزهای آوریل
اگر در نیائید میمیرم.
یاسمینهای آبی، رُزهای رنگین
اگر در نیائید میمیرم.
Related posts: