اختصاصی خانه گیتار ایران

مقدمه مترجم: کریستوفر پارکنینگ یکی از گیتاریست های بزرگ حال حاضر دنیاست، اما آنچه که او را از دیگر گیتاریست های بزرگ متمایز می کند، مسیر زندگی او و هدف وی از نواختن گیتار می باشد. متن زیر ترجمه ی مقالات ،متون و دیالوگ های فیلم های مختلف در باره این گیتاریست بزرگ است.

85drn0ck1 کریستوفر پارکنینگ

کریستوفر پارکنینگ گیتاریستی است که توانسته به بعضی از پرافتخارترین جایگاه های دنیای موسیقی دست پیدا کند. او یکی از برترین نوازنده های گیتار حال حاضر دنیا به شمار می آید و بعضی ها او را میراث دار گیتاریست بزرگ اسپانیایی، آندرس سگویا به شمار می آورند.

نیویورک تایمز در یکی از شماره های خود درباره او چنین می نویسد: ترکیبی از بالاترین درجه بصیرت و نگاه ژرف و عمیق به موسیقی، به همراه تکنیک بی نقص و بی نظیرش، گیتار کلاسیک را به جایگاه والای خود هدایت می کند. او اجراهای متعددی را در مکان های معروفی همچون : کارنیگ هال (Carnegie Hall) و کاخ سفید (White House) داشته است.
پارکنینگ نواختن گیتار را از سن ۱۱ سالگی پس از آنکه تحت تاثیر نوازندگی پسرعموی خود، جک مارشال قرار گرفت ، آغاز کرد.( در ضمن پارکنینگ و جک مارشال آلبومی را به صورت دوئت نیز منتشر کرده اند).

جک به او پیشنهاد کرده بو در کنار یادگیری گیتار و تکنیک های آن ، به آلبوم هایی که توسط آندرس سگویا منتشر شده بود، گوش دهد. کریستوفر هرروز در ساعت ۵ صبح از خواب بیدار می شد، و تا لحظه ای که باید به مدرسه می رفت، به تمرین کردن می پرداخت. زمانی که کریستوفر ۱۵ سال داشت، برای اولین بار به مستر کلاس آندرس سگویا در دانشگاه برکلی کالیفرنیا آمریکا، دعوت شد. او کوچترین شرکت کننده در آن مستر کلاس بود. سگویا کریستوفر را تشویق به تمرینات مستمر گیتار کرد و شاید در آینده، از بخت خوب کریستوفر بود که توانست به طور خصوصی نزد سگویا به یادگیری گیتار مشغول شود. در سن هجده سالگی،در قراردادی برای ضبط با شرکت کلمبیا رکورد به توافق رسید. و در سن بیست سالگی او در بیش از نود کنسرت در سال ، دست به اجرا می زد.

او از خود، ستاره ای محبوب در بین دیدگان مردم جهان و به خصوص کشور خود، ساخته است و هنوز بسیاری از نوازندگان، او را میراث دار آندرس سگویا می دانند. او در سال ۱۹۸۷ نامزد جایزه گرمی برای ضبط آلبومی با همکاری خواننده سوپرانو کاتلین بتل (Kathleen Battle) شد.

پارکنینگ، به سرعت در مسیر هدف خود حرکت می کرد و هرگز نگاهی به گذشته خود نداشت. تنها هدف او سعی در بدست آوردن آنچه به عنوان زندگی یک موسیقیدان برای خود تعریف می کرد، بود. اگر از نظر او هدف به معنای فضیلت درونی نسبت به دیگران تعریف می شد، باید بگوییم که او توانسته بود به هدف خود برسد، چیزی که او به دنبالش بود، حتی به دانش آموزان او نیز سرایت کرده بود.

اما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که موفقیت و فضیلت درونی دو ایده و تفکر متمایز از یکدیگر هستند.موفقیت همیشه در جستجوی مقام، شهرت، ثروت، حیثیت و برتری داشتن نسبت به دیگران است. اما فضیلت و برتری درونی همیشه به دنبال راضی کردن آنچه دنیای درون او می خواهد است. وی در این باره چنین می گوید: موفقیت اجتماعی همیشه به دنبال راضی کردن خواسته های انسان است، اما فضیلت به دنبال راضی کردن خدا است. موفقیت تنها برای اشخاص خاصی امکان پذیر است اما افراد زیادی آرزوی آن را دارند، اما فضیلت برای همه اشخاص امکان پذیر است،اما تعداد معدودی به دنبال آن هستند. موفقیت باعث می شود تا رویایی که از آن می توانند به مانند کاسه طلایی که در انتهای رنگین کمانی به دنبال آن هستید، یاد کنم. فضیلت درونی شما را به حقیقت نزدیک می کند تا لذتی عمیق از درک حقیقت و خداوند داشته باشید.

cp035a کریستوفر پارکنینگ

در متن های قبل سعی شد تا حدودی با افکار و عقاید او از زبان خودش آشنا شویم، اما برای درک بهتر این موضوع که چرا او همیشه موضوع موفیقت و فضیلت درونی را به میان می کشد، به بررسی سیر تحول زندگی او می پردازیم.
او در سال ۱۹۷۷ ، زمانی که در اوج قدرت و موفقیت خود در زمینه نوازندگی قرار داشت، ناگهان نوازندگی را رها کرد و شروع به تفریح مورد علاقه خود یعنی ماهیگیری کرد. جالب است که او در زمینه ماهیگیری نیز در مسابقاتی شرکت کرده است و توانسته است جوایزی را بدست آورد.

در آن هنگام او زبان خودش می گوید:

شوک و تصادم پس از آنکه توانسته ای هرچه که در رویاهیت را بدست آوری و هم اکنون تمام آن خواسته هایی را که بدست آورده ای پوچ و فریبنده می بینی، حالت وصف ناپذیری است.

در ادامه می گوید: پس از آنکه طی سالیان دراز توانستم به تمام خواسته هایم دست پیدا کنم، هم اکنون احساس پوچی نسبت به آن ها دارم. تصور می کنی که هرآنچه را می خواهی بدست آورده ای، اما همیشه این احساس را داشتم که چیز مهمی را از دست داده ام و به آن نیاز دارم. پس او سفر خود را برای کشف گمشده ی خود آغاز کرد. پدر او کارمند بازنشته ی ۴۶ ساله ای بود و در یک مرکز مشاور املاک به کار مشغول بود. او خانه ای در ایداهو ( یکی از مناطق شمالی آمریکا) در کنار رودخانه ای داشت و معمولا پارکنینگ برای ماهیگیری به آنجا می رفت. پارکنینگ در باره پدر خود چنین می گوید: همیشه به من گوشزد می کرد ، سعی کن به اندازه کافی پول پس انداز کنی و سپس از نوازندگی کناره گیزی کن و از زندگی لذت ببر.

پس ازاینکه پارکنینگ مدتی را در خانه پدرش در ایداهو سپری کرد ، او گمشده ی خود را پیدا کرد. چیزی را که همیشه او از آن به عنوان گمشده ی خود یاد میکرد، رابطه ی عمیق با خداوند بود. او در سال ۱۹۷۸ ا شرکت در مراسم های مذهبی مسیحیان، سعی کرد تا دوباره ایمان خود به خداوند را جلا دهد و درنتیجه آن دوباره به دنیای موسیقی بازگشت اما این بار برای خدای خود. او در یکی از فیلم های مستندی که درباره زندگی خودش ساخته شده بود می گوید قبل از آنمه برای مدتی نوازندگی گیتار را رها کنم در سال، در بیش از نود کنسرت اجر داشتم اما ناگهان گیتار را کنار گذاشتم، وی در ادامه می گوید، روزی در حال مطالعه زندگی نامه ی باخ بودم که به جمله ای از او با مضمون اینکه: موسیقی برای هیچ هدفی نیست جز، درخشش قداست خداوند برخورد کردم. در آن لحظه این جمله تاثیر زیادی برروی من گذاشت و باعث شد تا دوباره به دنیای موسیقی بازگردم اما این بار با هدفی دیگر .او پروفسور موسیقی در دانشگاه مالیبو (Malibu) کالیفرنیا است و در آنجا به تدریس موسیقی می پردازد.
سگویا در باره او چنین می گوید: کریستوفر پارکنینگ هنرمند بسیار بزرگی است و یکی از با استعداد ترین و قدرتمندترین گیتاریست های دنیا است

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob کریستوفر پارکنینگ viwio کریستوفر پارکنینگ twitter کریستوفر پارکنینگ facebook کریستوفر پارکنینگ google buzz کریستوفر پارکنینگ google کریستوفر پارکنینگ digg کریستوفر پارکنینگ yahoo کریستوفر پارکنینگ

هیچ مطلب مرتبطی وجود ندارد