دوشنبه, مهر ۹م, ۱۳۸۶

x6237 هنر چیست؟برگزیده کوتاهی از: هنر چیست؟نوشته: لئون تولستوی ترجمه: کاوه دهقان

(شمارها نشان‌دهنده فصل‌های کتاب است. از برخی فصل‌ها مطلبی آورده نشده است.)

۱

مقصود از هنر، مخصوصا منظور از هنر خوب و مفید، هنری که به نام وی می‌بایستی قربانی‌ها داد، چیست؟

۲و۳و۴

(نویسنده به شرح عقاید نویسندگان و زیبایی‌شناسان دیگر، که موضوع هنر را زیبایی و مقصود از آن را لذت می‌دانند، می‌پردازد، سپس در فصل چهارم، این عقاید را رد می‌کند.)

۵

برای این که هنر را دقیقا تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که به آن، همچون یک وسیله کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم.

(زیرا اگر هنرها «فراهم آورنده لذت برای آفریننده و تاثیر لذت بخش جهت بینندگان و شنوندگان باشند، و برای آن‌ها متضمن هیچگونه سود شخصی نباشد، شعبده‌بازی و حرکات ژیمیناستیک و فعالیت‌های دیگر را که سازنده هنر نیستند، می‌توان هنر شمرد و برعکس، بسیاری از موضوعات دیگر را که از آن‌ها تاثرات ناگوار می‌گیریم. –مثلا منظره غم‌انگیز و آمیخته به‌شقاوتی را که در توصیفی شاعرانه می‌ینیم…و بی‌گفت و گو اثری هنری است- بایستی هنر نشمرد.»)

آنگاه که به زندگی این چنین نگریستیم، ناگزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسان‌ها بدانیم.

هریک از محصولات هنر، این نتیجه را دارد که گیرنده تاثیر آن محصول هنری، با به‌وجود آورنده هنر، و با تمام کسانی که در عصر او، پیش او، و یا بعد از او همان تاثیر هنری را گرفته‌اند و یا خواهند گرفت، رابطه خاصی پیدا می‌کند.

به همان‌سان که سخن افکار و تجربیات انسان‌ها را انتقال می‌دهد و برای اتحاد و همبستگی افراد و تجربیات انسان‌ها را انتقال می‌دهد و برای اتحاد و همبستگی افراد وسیله‌ای به‌شمار می‌رود، هنر نیز چنین کاری را انجام می‌دهد. صفت ویژه این وسیله ارتباط که آن را از وسیله دیگر، یعنی سخن، متمایز می‌سازد، این است که انسان به یاری «کلام» افکار خویش و توسط هنر احساسات خود را به دیگری انتقال می‌دهد.

فعالیت هنر، بر بنیاد این استعداد انسان قرار دارد که انسان، با گرفتن شرح احساسات انسان دیگر، از راه شنیدن یا دیدن، می‌تواند همان احساسی را که شخص بیان کننده و شرح دهنده تجربه کرده بود، وی نیز همان احساس را تجربه نماید.

بر این خاصیت انسان‌ها، یعنی پذیرفتن سرایت احساسات انسان‌های دیگر است که فعالیت هنر بنیان دارد.

هنر آنگاه آغاز می‌گردد که انسانی، با قصد انتقال احساسی که خود آن را تجربه کرده است، آن احساس را در خویشتن برانگیزد و به یاری علائم معروف و شناخته شده ظاهری، بیانش کند.

لحظه‌ای که به بینندگان و شنوندگان، همان احساسی که به مصنف دست داده است، سرایت می‌کند، همان لحظه هنر را در اختیار خود داریم.

فعالیت هنر یعنی: انسان احساسی را که قبلا تجربه کرده است، در خود بیدار کند و با برانگیختن آن به وسیله حرکات و اشارات و خط‌ها و رنگ‌ها و صداها و نقش‌ها و کلمات؛ به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آن را به سایرین منتقل سازد.

هنر یک فعالیت انسانی و عبارت از این است که: انسانی آگاهانه و یه‌ یاری علائم مشخصه ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد، به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آن‌ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است، بگذارد.

هنر…لذت نیست، بلکه وسیله ارتباط انسان‌هاست. برای حیات بشر و برای سیر به سوی فرد و جامعه انسانی، موضوعی ضروری و لازم است، زیرا افراد بشر را بااحساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می‌دهد.

۹

به جای آن فعالیت هنر که هدفش انتقال احساسات عالی‌تر بود،…فعالیتی پدید آمده است که مقصودش اعطای بزرگترین لذت، به جماعت معینی از انسان‌هاست. و بر همین اساس، از حوزه عظیم هنر، تنها آن قسمت مجزا شد و عنوان هنر یافت که به گروه مخصوصی لذت می‌بخشید.

…این مسخ هنر، خود هنر را نیز تضعیف کرد و تقریبا تا سرحد انهدام تحلیل برد.

نخستین نتیجه تجزیه هنر این بود: هنر از مضامین اختصاصی و بی‌حد متنوع و عمیق (انسانی) خویش محروم شد.

نتیجه دوم این بود: هنر که به هیچ کس جز دسته کوچکی از مردمان، توجه نداشت، زیبایی شکل را از دست داد و مصنوعی و پیچیده و مبهم شد.

نتیجه سوم، یا نتیجه بزرگ آن این بود که: خلوص و بی‌ریایی خود را از دست داد و فرضی و استدلالی شد.

محصول حقیقی هنر، فقط آن است که احساسات نو را، آن چنان احساساتی را که تاکنون انسان‌ها تجربه‌اش ننموده‌اند انتقال دهد.

۱۰

هنر…هر اندازه که بیشتر به محدودیت و انحصار گراییده است، در همان حال بغرنج‌تر و مبهم‌تر و مصنوعی‌تر شده است.
…مضامین این هنر [منحط] که روز به روز محدوتر شده است، سرانجام به مرحله‌ای رسیده است که در نظر هنرمندان طبقات ممتاز، همه چیز گفته شده است و چیز تازه‌ای باقی نمانده است تا گفته شود. از این رو، برای آن که هنر را تازگی بخشد، در جست و جوی شکل‌ها و قالب‌های تازه برمی‌آیند.

هنر فاسد ممکن است برای عده‌ای قابل فهم باشد، ولی هنر خوب، همیشه برای همه مردم قابل درک است.

…اظهار می‌دارند برای فهمیدن آثار هنری لازم است آنها رابارها، بخوانیم و ببینیم و بشنویم. ولی معنی این کار، توضیح دادن و بیان کردن نیست، بلکه تربیت است و مردم را برای بدترین کارها نیز می‌توان تربیت کرد.

…ممکن است نطقی که به زبان چینی بیان شده است، زیبا باشد، ولی برای من، اگر زیان چینی ندانم، نامفهوم خواهد بود. لیکن محصول هنر را این حقیقت مسلم، از دیگر کوشش‌های معنوی ممتاز ساخته است که زبان آن را همه می‌فهمند و به همه بی‌تفاوت، سرایت می‌کند.

سرشک و خنده مرد چینی، به اندازه اشک و خنده مرد روسی به من سرایت می‌کند.

…موضوعات بزرگ هنری، فقط به این دلیل بزرگ است که قابل فهم و ادراک همگان است.

کار هنر این است: آنچه را که ممکن است در قالب استدلال و تعقل، نامفهموم و دور از دسترس باقی بماند، مفهوم سازد و در دسترس همه مردم قرار دهد. معمولا، وقتی انسان تاثیری را که حقیقتا هنری است، می‌گیرد، تصور می‌کند این حالت را قبلا در خود احساس می‌کرده، اما از بیان آن عاجز بوده است.

۱۱

هنر ملی، فقط به وجود می‌آید که انسانی از زمره توده مردم، ضرورت انتقال احساس نیرومندی را که خود تجربه کرده است، دریابد.

لیکن ایجاد هنر طبقات دولتمند، نه به این جهت است که هنرمند ضرورت آن را احساس می‌کند، بلکه سبب اصلی پیدایش آن این است که افراد طبقات عالیه، خواستار سرگرمی و تفریح‌اند و برای این کار مزد کافی نیز می‌دهند.

افراد طبقات ثروتمند از هنر خواستار انتقال احساساتی هستند که مورد پسند ایشان باشد و هنرمندان نیز می‌کوشند این خواست‌ها را برآورند. ولی ارضای این خواهش‌ها بس دشوار است. زیرا دولتمندان که عمر خویش را با تن پروری و عشرت به سر می‌برند، پیوسته از هنر، سرگرمی‌های تازه می‌طلبند. این را نیز باید گفت که آفریدن هنر، گرچه از نوع پست‌ترین هنرها باشد، به خواهش دل امکان‌پذیر نیست.

از این‌رو، هنرمندان برای اقناع تمایلات افراد طبقات عالیه، ناگزیر از ابداع شیوه‌هایی بودند که به یاری آن‌ها موضوعاتی شبیه هنر به وجود آورند.

…لیکن «تاثیر هنری» یعنی «سرایت» فقط آنگاه به وجود می‌آید که نویسنده با روش مختص به خود، احساسی را که آزمایش و تجربه کرده باشد…به دیگران انتقال دهد.

…برای به وجود آوردن موضوع حقیقی هنری، شرایط بسیار لازم است:

مرد هنرمند باید بر سطح رفیع‌ترین جهان‌بینی عصر خویش جای داشته باشد و احساسی را تجربه کرده باشد و رغبت و اشتیاق و فرصت انتقال آن را داشته باشد و نیز در یکی از انواع هنر، خداوند استعداد باشد.

۱۵

هنر در جامعه ما، تا آن حد تباه شده است که هنر بد، نه تنها هنر خوب به شمار می‌رود، بلکه مفهوم خود هنر نیز از میان رفته است. از این رو، برای آن که سخن از هنر جامعه خود گوییم، پیش از همه لازم است که هنر حقیقی را از تقلبات هنری جدا کنیم.

علامتی که هنر واقعی را از تقلبات هنری تفکیک می‌کند، این شاخص تردید ناپذیر است: مسری بودن هنر.

اگر انسانی به هنگام خواندن و دیدن و شنیدن اثر انسان،… حالت روحی خاصی را دریابد که او را با سازنده اثر و افراد دیگری که مانند او، موضوع هنر را دریافته‌اند، متحد سازد، موضوعی که چنین حالتی را به وجود می‌آورد، موضوع هنری است.

خصوصیت اساسی احساسی هنری این است که دارنده آن به حدی با هنرمند متحد می‌شود که موضوع مورد ادراک خود را ساخته و پرداخته خود می‌پندارد و دیگری را سازنده آن نمی‌داند. در نظر وی، آنچه این موضوع بیان می‌کند، همان است که او از مدت‌ها پیش، خود می‌خواسته است بیان کند.

محصول حقیقی هنر، این تاثیر را دارد که در شعور ادراک کننده، حد فاصل میان او و هنرمند، نه تنها بین او و هنرمند، بلکه بین او و همه کسانی که در حال ادراک همان محصول هنر هستند، از میان برمی‌خیزد. در این آزادی شخصیت، یعنی رهایی شخصیت انسان منفرد از قید عزلت و تنهایی و در این اختلاط و اتحاد شخصیت فرد با شخصیت افراد دیگر است که نیروی اساسی جذبه و صفت برجسته هنر نهفته است.

هنرمند بایستی برای بیان احساسی که انتقال می‌دهد، یک ضرورت باطنی احساس کند.

۱۶

از لحاظ محتوا، هنر خوب یا بد، کدام است؟

هنر…یکی از وسایل ارتباط انسان‌ها با یکدیگر و از موجبات ترقی، یعنی: پیشرفت به سوی کمال است.

…هنر به افراد نسل هر عصر امکان می‌دهد تا احساساتی را که انسان‌های پیشین دریافته‌اند و احساساتی را که هم اکنون بهترین و پیشروترین افراد تجربه می‌کنند، دریابند.

همچنان که در کار دانش، تکاملی تدریجی صورت می‌پذیرد، یعنی همان‌گونه که علم صحیح‌تر و ضروری‌تر، دانش ناقص و غیر ضروری را از راه خویش می‌راند و به جایش می‌نشیند، در مورد احساسات نیز، به وسیله هنر، تکاملی تدریجی رخ می‌دهد و این تکامل، احساسات نسبتا بد و پست را که برای به‌روزی آدمیان کمتر مورد لزوم‌اند، از میان برمی‌دارد تا راه احساسات بهتری را که به کار این نیک‌بختی بیشتر می‌خورند، بگشاید. این است رسالت هنر. از این رو، هر اندازه هنر از نظر محتوا بهتر باشد، به همان نسبت نیز این رسالت را بهتر انجام می‌دهد.

…در هر زمان تاریخی مشخص و در هر یک از جوامع بشری، ادراک عالی‌تری از معنای حیات وجود دارد که افراد جامعه، به آن دست یافته‌اند واین ادراک عالی‌تر، بزرگ‌ترین سعادتی را که جامعه در تکاپوی تحصیل آن است، تعیین می‌کند. این ادراک، شعور دینی یک عصر و جامعه معین است.

شعور دینی عصر ما، از نظر مصداق کلی و عمومی آن، آگاهی بر این واقعیت است که سعادت ما، یعنی سعادت مادی و معنوی و فردی و عمومی و موقت و دائم ما، در زندگی برادرانه همه انسان‌ها و در اتحاد محبت‌آمیز آن‌هاست.

۲۰

هنر لذت و سرگرمی نیست، هنر موضوع بزرگی است. هنر یک عضو حیات انسانی است که شعور معقول انسان‌ها رابه حوزه احساس منتقل می‌کند.

…رسالت هنر در زمان ما عبارت از این است که از حوزه عقل، این حقیقت را که سعادت انسان‌ها در اتحاد آن‌ها با یکدیگر است، به حوزه احساس انتقال دهد و به جای زور و تعدی کنونی… سلطنت محبت را مستقر سازد. همان محبتی که در نظر همه ما عالی‌ترین هدف حیات بشری است.

شاید در آینده، علم راه آرمان‌های نو و عالی‌تر را به روی هنر بگشاید و هنر آن‌ها را تحقق بخشد، لیکن در عصر ما رسالت هنر روشن و مشخص است: رسالت هنر…تحقق اتحاد برادرانه انسان‌هاست

برگزیده کوتاهی از: هنر چیست؟نوشته: لئون تولستوی ترجمه: کاوه دهقان

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob هنر چیست؟ viwio هنر چیست؟ twitter هنر چیست؟ facebook هنر چیست؟ google buzz هنر چیست؟ google هنر چیست؟ digg هنر چیست؟ yahoo هنر چیست؟

Related posts:

  1. تئوری موسیقی چیست؟
  2. تبلچر چیست
  3. بهترین رویه و روال تمرین چیست؟
  4. موزیکالیته چیست ؟