music 01a 300x104 فلسفه موسیقی

فلسفه موسیقی مطالعه مسائل بنیادین ماهیت موسیقی و تجربه [و احساس] ما از موسیقی است. فلسفه موسیقی همانند دیگر شاخه های فلسفه های مضاف، از پیش معرفت به حیطه مورد مطالعه خود را مفروض می گیرد. اما به خلاف فلسفه علم، فلسفه های هر یک از فعالیت های هنری؛ مثل موسیقی، رشته ای است که بسیاری از مردم، صرفا به خاطر این که اعضای فرهنگ موسیقایی هستند، دورنمای قابل توجهی از این رشته دارند. موسیقی، در زندگی بسیاری از مردم، نقشی محوری به عهده دارد.

بنابراین، بسیاری از افراد، همچنان که مسائل محوری متافیزیک و معرفت شناسی را نمی فهمند، نه تنها به راحتی مسائل فلسفی ای را که از موسیقی برخاسته در نمی یابند، تمایلی هم به اندیشیدن درباره برخی از این مسائل، پیش از آنکه شخصا وارد تربیت دانشگاهی شوند، ندارند.

احتمالاموسیقی هنری است که مسائل بغرنج فلسفی زیادی را آشکار می کند. به خلاف نقاشی، آثار موسیقی، واجد نمونه های کثیری است که هیچ یک از آنها را نمی توان با صرف اثر، یکی دانست. بنابراین پرسش از این که دقیقا این اثر [یعنی اثر موسیقایی] چیست، در اصل پیچیده تر از چنین پرسشی در رابطه با آثار نقاشی است؛ آثاری که حداقل در ابتدا اعیان فیزیکی ساده ای به نظر می آیند. اثر می تواند همچنین به صورت مستقل از هر اجرایی تفسیر شود و اجراها می توانند خود تفسیر شوند.

این صحبت از تفسیر اشاره دارد به این واقعیت که ما می دانیم که موسیقی هنری است که غرق در معنا است، و با این حال به خلاف درام، موسیقی صرف ابزاری که واجد هیچ محتوای آشکار معنایی نباشد، نیست. این مطلب این پرسش را موجب می شود که چرا ما موسیقی را اینقدر ارزشمند می دانیم. این برای بسیاری از فیلسوفان که درباره این موضوعات تامل می کنند محوریت دارد که موسیقی دارای توانایی آشکار در بیان حرکات است و در عین حال به یک معنا هنری انتزاعی باقی می ماند.

هستی شناسی موسیقی
هستی شناسی موسیقی مطالعه انواع چیزهای موزیکال موجود و نسبت هایی که بین آنها برقرار است می باشد. ماهیت متافیزیکی آثار موسیقی کلاسیک و ارتباط این آثار و اجرای صحیح و معتبر آنها، بیشترین موضوعات مورد بحث در زمینه هستی شناسی موسیقی بوده و هستند. اخیرا علاقه به هستی شناسی های سنت های مختلف موسیقی، چه موسیقی غربی و چه موسیقی غیرغربی و نوعی نگرش شکاکانه درباره ارزش و امکان ارائه هستی شناسی موسیقی، رشد کرده است.

آثار موسیقی در سنت کلاسیک غربی موجودات متعددی هستند، به این معنا که آنها اجراهای متعدد را می پذیرند. بسیاری از مباحث پیرامون ماهیت چنین آثاری بوی تکرار همان بحث هایی که پیرامون «مساله هستی شناسی کلی ها» وارد است را می دهد.
نام انگاران (nominalists) معتقدند که آثار موسیقی مجموعه ای از جزئیات عینی مثل نشانه ها و اجراها، هستند.
در حالی که این نگرش، به خاطر این که تنها به کمترین انواع غامض موجودات متوسل می شود، جذاب است، با اعتراض های خاصی مواجه است. مثلا، بسیاری اجراهای تشریفات بهار دربردارنده چند نت اشتباه است. بنابراین تصور این که چگونه نام انگاران از این استنتاج نادرست که تشریفات بهار دربردارنده چند نت اشتباه است، اجتناب می کنند، مشکل است. به نظر می رسد حل این مساله مبتنی بر رجوع به این اثر، مستقل از اجراهای متعدد آن است، ولی چنین رجوعی از نظر نام انگار بی ارزش است.

ایده آلیست ها معتقدند که آثار موسیقی موجوداتی ذهنی هستند. کالینگوود (۱۹۳۸) و سارتر (۱۹۴۰) به ترتیب آثار موسیقی (و دیگر آثار هنری) را اعیان و تجربه هایی خیالی دانستند. مهم ترین اعتراض به این نگرش این است که: (۱) این نگرش در ایجاد دسترس پذیری بین الاذهانی آثار شکست می خورد، زیرا تعداد آثار ذیل عنوان تشریفات بهار به تعداد تجربیات ذهنی ای است که افراد در هنگام اجرای این عنوان داشته اند، (۲) این نگرش نقش رسانه ای که اثر از طریق آن شنیده می شود را در فهم آن بی ارتباط می گرداند. انسان ممکن است تجربه خیالی یکسانی در پاسخ به اجرای زنده تشریفات بهار و صدای ضبط شده آن داشته باشد، اما این مساله همچنان گشوده است که آیا دو رسانه از حیث زیبایی شناختی یکسان هستند یا خیر.

گهگاه این عقیده که آثار موسیقی آثاری خیالی، داستانی یا غیرواقعی (fictional) هستند مورد توجه قرار می گیرد.
این مطلب، با توجه به وضعیت مناقشه آمیز هستی شناختی موجودات خیالی، چندان مفید و یاری رسان نیست. نظریه های اعیان خیالی در امتداد همان خطوطی طبقه بندی می شوند که نظریه های آثار موسیقی طبقه بندی می شوند؛ نظریه های نام انگار، ایده آلیست و غیره.

نظریه بدیل دیگر درباره موضوع مورد بحث «حذف انگاری» است، نظریه ای که براساس آن آثار موسیقی وجود ندارند. حذف انگاری ابتدایی می تواند به وسیله این استدلال مورد دفاع قرار گیرد که از هیچ کدام از نظریه های اثباتی ماهیت آثار موسیقی نمی توان به شکل قانع کننده ای دفاع کرد. حذف انگاری پیچیده تر احتمالااستدلال می کند که آثار موسیقی «ناموجودهای التفاتی/ قصدی»(intentional inexistents) هستند (همچنان که گئورگ رِی (۲۰۰۶) در مورد موجودات خاص زبانی چنین استدلال می کند).

به عبارت دیگر، شاید ما بتوانیم بدون این که وجود آثار موسیقی را مفروض داریم، هر ارجاع و اشاره آشکار به آنها را مشخص و تبیین کنیم. این دیدگاه، اتخاذ موضع میانه ای بین نام انگاری و ایده آلیسم خواهد بود. رومان اینگاردن (۱۹۸۶) از موضعی که به ظاهر اثباتی تر، ولی دارای استدلال های مشابه است، دفاع می کند. استنتاج او این است که یک اثر موسیقی موجودی التفاتی/قصدی/ است، بدینسان موضع او بین رئالیسم و ایده آلیسم است. دیوید دیویس اخیرا استدلال کرده است که آثار موسیقی، همانند همه آثار هنری، کنش هستند، آثار موسیقی بخصوص کنش های ترکیبی آهنگسازان آنها هستند (۲۰۰۴). بنابراین او آنچه ما احتمالا«نظریه کنش» هستی شناسی هنر می نامیم، احیا می کند.

ارجاع: این مطلب ترجمه و تلخیص مقاله فلسفه موسیقی از دایره المعارف استنفورد است

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob فلسفه موسیقی viwio فلسفه موسیقی twitter فلسفه موسیقی facebook فلسفه موسیقی google buzz فلسفه موسیقی google فلسفه موسیقی digg فلسفه موسیقی yahoo فلسفه موسیقی

Related posts:

  1. سبک شناسی موسیقی راک
  2. روانشناسی تمهای موسیقی
  3. موسیقی فلامنکو و آواز ترکی
  4. موسیقی دوره ی باروک