اختصاصی خانه گیتار ایران

در دنیای موسیقی اتفاقات جالبی بین سگوویا و ویلا لوبوس اتفاق افتاده است. در این مقاله سعی شده است تا به برخی از اتفاقاتی که بین این دو هنرمند افتاده است بپردازد. حتما خودتان بعد از مطالعه ی این مقاله به موضوع بهتر پی خواهید برد.
heitorvillalobos سگویا و ویلا لوبوس
متن زیر قسمتی از نامه ای است که سگوویا به مانوئل پونس (Manuel Ponce) درباره ی ویلالوبوس نوشته است:

“ویلا لوبوس امروز به خانه ی من آمد و همراه خود شش پرلود ودوازده Study برای گیتار داشت، باید بگویم که کلا قصد داشت که هجده قطعه را برای من بنوازد….”

همانطور که می دانید منظور همان شش پرلود ویلالوبوس است، حال به جای جالب داستان می رسیم:

در میان قطعاتی که او بسیار به آن ها غرور می ورزید، بدون اغراق و غرض باید بگویم که تنها Study In E-Major قطعه ی نسبتا خوبی بود. و در مورد یک قطعه از پرلود ها که ویلا لوبوس خود میل زیادی به نواختن آن نشان می داد، باید بگویم که واقعا افتضاح بود، به نظر من سعی کرده بود تا از باخ رونویسی کند و در قسمتی از قطعه که از نظر دینامیک حالت Decending داشت، باید بگویم در آن لحظه بسیار سعی کردم که جلوی خنده ی خود را بگیرم.

به طور خلاصه باید با برداشت از این نامه بگوییم که نظر سگویا در مورد قطعات ویلا لوبوس این بود:

۱٫ قطعه ی Study In A-Major قطعه ی نسبتا خوبی بود

۲٫سومین پرلود ویلا لوبوس افتضاح بود.

اگرشما مقدمه کتاب ۱۲ اتود از سگویا را مطالعه کنید متوجه خواهید شد که دو شخص مختلف این دو نامه و مقدمه را نوشته اند.یکی دکتر جکیل و دیگری استاد آندرس سگویا !

در ادامه به قسمتی از متن کتاب ویلا لوبوس و گیتار (Heitor Villa-Lobos and the guitar) می پردازیم که در آن ویلا لوبوس درباره اولین ملاقاتش با سگوویا چنین می گوید:

من برای اولین بار سگوویا را در سال ۱۹۲۴ یا سال ۱۹۲۳(متاسفانه تاریخ دقیقش را به یاد ندارم) در خانه ی الگا مورنت (Olga Moraes Sarmento Nobre) در پاریس ملاقات کردم. آن شب در آن مهمانی بسیاری از اشخاص سرشناس حضور داشتند. بعد از وارد شدن به آنجا نگاهم به مرد جوانی با موهای بلند افتاد که در کنار تعداد زیادی از خانم های مجلس احاطه شده بود. قبل از آن من از سگوویا تصویری شخصی را داشتم که کودن و خجالتی، در عین حال دوست داشتنی بود. کاستا که یک ویولونیست پرتغالی بود، از سگوویا سوال کرد که آیا ویلا لوبوس را می شناسی، البته او ذکر نکرد که من در مجلس حضور دارم. سگوویا پاسخ داد که میگول لوبت(Miguel Llobet) که یک گیتاریست اسپانیایی بود در باره او با من صحبت کرده است البته یک سری از قطعات و کارهای من را نیز به ویلا لوبوس نشان داده است.

سگوویا در ادامه ذکر کرد که قطعاتی را که ویلا لوبوس برای گیتار نوشته است را دیده و به نظر او این قطعات برای گیتار مناسب نیست و او از عناصری در قطعاتش استفاده می کند که با گیتار کلاسیک بیگانه است. کاستا بلافاصله گفت: ” خوب سگوویا باید بگویم که ویلا لوبوس هم اکنون در کنار من ایستاده است. ” من هم بلافاصله رو به سگوویا کردم و گفتم چرا شما قطعات من را برای گیتار کلاسیک مناسب نمی بینید. سگویا که از حضور من در مهمانی متعجب شده بود و تصور نمی کرد که من در آنجا حضور داشته باشم، گفت: به دلیل خیلی از عناصر مانند انگشت کوچک دست راست، ما در گیتار کلاسیک از انگشت کوچک دست راست استفاده نمی کنیم .

من هم جواب دادم : اگر واقعا این طور فکر می کنید، من از این به بعد این نکته را در قطعاتم لحاظ می کنم. بعد از آن سگوویا باز شروع به ایراد گرفتن از کارهای من کرد ، اما من جلو آمدم و به او گفتم: ” گیتارت را به من بده، زود باش می خواهم با گیتارت نوازندگی کنم.” سگوویا هرگز گیتارش را به دست کسی نمی سپرد، برای همین در ابتدا کمی مکث کرد ولی بالاخره گیتارش را به دست من سپرد. من نیز تا پایان مهمانی شروع به نوازندگی کردم. بعد از آن سگویا از من سوال کرد که نوازندگی را پیش چه کسی یادگرفته ام؟ من هم به او پاسخ دادم : من که نوازنده ی گیتار نیستم ، اما به طور اتفاقی تمام تکنیک های سور،آگوادو، کارکاسی، کارولی و… را می دانم. سگوویا هم کتش را پوشید، گیتارش را در کیف قرار داد و رفت. روز بعد او با توماس تران (Tomas Teran) به خانه ی من آمد، من هم به او گفتم که هم اکنون نمی توانم شما را ملاقات کنم و باید برای شام به بیرون بروم و در ضمن بعد از شام هم دیروقت به خانه می آیم. سگوویا هم دیروقت به خانه ی من آمد و ما با هم تا حدود چهار صبح به نوازندگی پرداختیم. او از من خواست تا قطعه ای Study)) برای گیتار بنویسم و در آن زمان بود که دوستی بین ما متولد شد و این دوستی تا حدی بود که باعث شد من به جای یک قطعه، دوازده قطعه برای گیتار بنویسم.

همین اتفاقات از دید سگویا در سال ۱۹۵۸ در مجله ی شماره ی ۲۲ (Guitar Review) به چاپ رسیده است.

در میان تمامی مهمان هایی که به مهمانی آمده بودن، ویلا لوبوس هرگز از خاطرم فراموش نمی شود. باوجود هیکل کوچکش، بسیار باوقار قدم می زد. وقتی به صورت او خیره شدم در ابتدا موهای بهم ریخته اش را دیدم اما در میان همه ی این ها چهره ی شخصی را دیدم که در ذهنش پر از ایده های بزرگ موسیقیایی بود که در زمان دورتر حتما محصولش را می دید، در چشمانش جرقه ای را دیدم که در هنگام صحبت کردن با او به شعله ای تبدیل شد……….

در آن زمان اگر چه اسمش را به خاطر داشتم، اما به سختی قطعاتی از او را می توانستم به یاد بیاورم. پس از آمدن او به پاریس، شهرت و اسمش در کل کشور پیچیده بود. پس از آنکه خودم را معرفی کردم ، با اعتماد به نفس بالا رو به من کرد و گفت: ” البته من گیتار هم می نوازم ” من هم با حیرت گفتم: ” یعنی شما به طور مستقیم برای گیتار قطعه می نویسید ” او هم با حالتی خاص شروع به نرمش دادن انگشتانش کرد و از من تقاضا کرد تا گیتارم را به او بدهم. او نیز برروی مبل نشست ، گیتار را به دست گرفت و آن را محکم به قفسه ی سینه خود فشار داد به طوری که گویی می ترسید که گیتار از دستانش رها شود.

سپس او با نگاهی بهت زده به انگشتان دست چپ خود خیره شده بود، به طوری که معمولا به هنرجویان مبتدی آموخته می شود. دست راست او نیز به سختی و خشکی به سیم ها ضربه می زد که روش کاملا غلطی بود، و زمانی که قصد نواختن یک کورد را داشت ، طوری آن را نواخت که من تصور کردم که گیتارم در حال شکستن است و در آن زمان بود که فریاد کشیدم. او هم برگشت ، لبخندی زد و گفت: ” فعلا صبر کن ” من هم سعی کردم تا بر اعصاب خود مسلط شوم و صبر کردم تا بتوانم در فرصتی ساز بیچاره ام را از دست این ضربات خشن و مرگ بار نجات دهم. بعد از مدتی و سعی او برای نواختن، گیتارم را پس گرفتم. به نظر من، نبود تمرینات روزانه که گیتار نسبت به تمامی ساز ها بیشتر به آن نیازمند است ، موجب شده بود تا حرکت انشگتانش بسیار نامنظم و ناموزون باشد.

با وجود سطح پایین نوازندگی او، کورد هایی را که او او نواخته بود بهتر بود در شروع می نواخت. شاید بهتر باشد که بگویم با اینکه او مفسری خوب نبود، اما موسیقیدانی بزرگ بود، زیرا به نظر من با وجود همه ی این ها توالی کوردهای او طوری بود که دیسونانس بینظیری را تولید می کرد، بافت و فرم موسیقی او لذتبخش بود، ریتم های شاداب و جدید را به همراه داشت، انگشت گذاری های او دارای ابتکار و نوآوری های جالبی بود و نکته مهم تر این بود ه او واقعا عاشق گیتار بود. در آن فضای گرم ارتباط دوستانه ای بین ما شکل گرفت. باید ذکر کنم که در دنیای موسیقی امروز درک کرده است نقش پیشرفت و ابتکار را در قطعات گیتار کلاسیک برگرفته از تلاش های من و خود گیتار است.

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob سگویا و ویلا لوبوس viwio سگویا و ویلا لوبوس twitter سگویا و ویلا لوبوس facebook سگویا و ویلا لوبوس google buzz سگویا و ویلا لوبوس google سگویا و ویلا لوبوس digg سگویا و ویلا لوبوس yahoo سگویا و ویلا لوبوس

Related posts:

  1. نقش اساسی سگویا در زمینه تمرینات تکنیکی