«…رستگاری در عالم هنر، به شهادت تاریخ تمدن، بی گمان در گرو طریقت هنرمندان پرخاشجو است؛پرخاشگران ویرانگر که آفرینندگان تمدن هستند…»جایی از «من آنجا نیستم»، یکی از شش شخصیت دیلن وار (بن ویشاو) که خودش را پیش تر، آرتور رمبو معرفی کرده، این جمله مشهور باب دیلن را می گوید؛ «من کائوس را پذیرفته ام، مطمئن نیستم که آن هم من را پذیرفته باشد.» این کاراکتر شاعرمسلک، درست موقعی این عبارت حالا آشنای دیلن را بازگو می کند که لحظه یی جلوتر، یکی از حادثه های پیش آمده در تور ۱۹۶۶ لندن دیلن را (البته با کمی تغییر) مرور می کنیم؛

10 1 حماسه يک مرد باب دیلان

بلافاصله بعد از اجرای ترانه «حماسه یک مرد لاغر» توسط جود کویین- وجهه محبوب و در اوج باب دیلن در اواسط دهه ۱۹۶۰ که کیت بلانشت، بی نظیر بازی اش کرده- تماشاگری از وسط جمعیت بلند می شود و کویین/ دیلن را «یهودا» می خواند و او هم در جوابش می گوید؛ «بهت ایمان ندارم، تو دروغگویی… اون لعنتی رو بلندتر بگو». مثالی که الان آورده شد، کد و آمار مشهوری است از زندگی پرافت و خیز باب دیلن که بارها و بارها در رسانه ها و مطبوعات گفته و نوشته شده است. حالا فکرش را بکنید در «من آنجا نیستم»، این شاهکار مولتی کالت هزاره جدید- به تعبیر ارزشمند آنتونی دی کورتیس، منتقد کرونیکل- ساخته تاد هینس (با داستان و فیلمنامه یی نوشته خودش)، بیش از ۱۳۰ دقیقه با چنین کد و آمارهایی از زندگی دیلن طرفیم که این بار به تعبیر جی هوبرمن دارای ساختاری پسا«همشهری کین»ی است و استراتژی اش «دیلن شناسی کاربردی»، به همین دلیل دقیقاً به یکی از قطعه های بلوز/ راکً نفسگیرً خود دیلن شبیه شده و جالب است که طی آن حتی یک بار نامی از باب دیلن برده نمی شود.

اگر باب دیلن را روح و نماد دهه پرشر و شور ۱۹۶۰ بدانیم، جمله ابتدایی گوینده داستان (وچه انتخابی بهتر از صدای کریس کریستوفرسن برای آن؟)؛ که حتی ارواح هم بیشتر از یک شخصیت دارند، به مثابه تیر خلاصی است برای مان. کلیدی که تاد هینس، خودآگاهانه و هوشمندانه، همان ابتدای کار دست مان می دهد؛ طی داستان با شش (اگر کاراکتر جک رولینز با بازی کریستین بیل را یک بار معترض سیاسی و بار دیگر رهبر مذهبی درنظر بگیریم، می شود هفت تا) چهره مختلف از دیلن مواجهیم که با توجه به زمانه و شرایطی که دیلن در آن قرار دارد، صورت و خصیصه های متفاوتی ارائه داده اند و دست آخر هم به طرز شگفت انگیزی درهم می آمیزند و کلیت دیلن را تشکیل می دهند. نکته یی که اتفاقاً وجهه شاعر مسلک دیلن هم در جایی از فیلم بهش اشاره می کند؛ «من هنرمندی چند وجهی ام، می بینم، می شنوم و استنشاق می کنم.»

«من آنجا نیستم»، عمدی و خودآگاهانه، با تصاویری شبیه به ابتدای مستند «به پشت سر نگاه نکن» (دی. ای پن بیکر، ۱۹۶۵) شروع می شود؛ تردید و دلهره بابی برای اینکه تنها با یک گیتار و هارمونیکا مقابل سیل مخاطبانش روی سن حاضر شود، با این تفاوت که اینجا، تصاویر را از نمای نظر دیلن می بینیم؛ تمهید زیرکانه یی که تاد هینس، طی روایت، برگزیده و از احساس آشناپنداری بیننده حرفه یی و دیلن باز و دیلن شناس بهره برده است. به عنوان مثال ما بخش های مربوط به تور ۱۹۶۵ لندن بابی را با شخصیتی مرور می کنیم که در داستان اسمش شده جود کویین اما ظاهر و سر و شکل او کاملاً دیلن اواسط دهه ۱۹۶۰ است و آن فصل ها هم درست مثل بخش های توی هتل «به پشت سر نگاه نکن» ساخته و پرداخته شده اند. به کارگیری این تمهید تا جایی است که حتی از دیالوگ های مستند پن بیکر (که حالا بسیار مشهور است و نقل همه محافل سینمایی و اهل موسیقی شده) استفاده کرده است؛ مثل جایی که جمله مشهور آلبرت گراسمن، مدیر برنامه های دیلن، در اعتراض به مدیریت هتل محل اقامت دیلن در لندن را از زبان شخصیت داستانی نورمن (مارک کاماچو)، مدیر برنامه جود کویین، با ظاهری مشابه گراسمن می شنویم؛ «…و شما آقا، یکی از خنگ ترین، مزخرف ترین و احمق ترین افرادی هستید که من تا الان تو زندگی ام باهاشون حرف زدم»، یا فصل مصاحبه بارها دیده شده (که اسکورسیزی هم در مستند «راهی به خانه نیست» از آن استفاده کرده) خبرنگار بدجنس مجله تایم، هاریس یودسن، با دیلن که بابی در مقابل این سوال اش؛ «ترانه هایی که می خوانی برایت مهم اند؟» حسابی عصبانی می شود و می گوید؛ «چطور این سوال های روی اعصاب رو از من می پرسی؟ تو از بیتلز هم این رو می پرسی؟»، با پرداختی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه واقعاً اتفاق افتاده، در «من آنجا نیستم» به تصویر درآمده؛ کینان جونز (بروس گرین وود، او کاراکتر پت گرت پیر را هم در فصل های غریب بیلی کید با بازی ریچارد گر بازی می کند) خبرنگار بی بی سی است و سوالی با مضمون مشابه از جود کویین می پرسد و جالب اینکه در قصه تاد هینس، «آقای جونز» در ترانه (لیریک) «حماسه یک مرد لاغر» کاملاً از کاراکتر کینان جونز الهام گرفته شده است. عنوان بندی ابتدایی «من آنجا نیستم»، قطعه درشت و تعیین کننده دیگری از پازل روایت بدیع و تا اندازه یی ثقیل برای تماشاگر ناآشنا با جزئیات زندگی دیلن را رو می کند؛ عنوان فیلم بعد از استارت خوردن یک موتورسیکلت روی صفحه نقش می بندد؛ تصویری که ما را به سرعت به ژوئن ۱۹۶۸پرتاب می کند، موقعی که بابی جایی نزدیک خانه اش در وودستاک، آن طور که گفتند و بین مردم پیچید، سوار بر موتورسیکلت، تصادف می کند (نمی کند؟،) و گردن اش دچار شکستگی می شود (نمی شود؟،). به هرحال این مقطع، نقطه عطفی شد برای زندگی بابی؛ دیلن یک سال و نیم در مجامع عمومی ظاهر نشد و به اندازه کافی وقت داشت تا از زیر فشار انتظارات زیاد مخاطبان اش، دست کم برای مدتی، شانه خالی کند. حالا که به اینجا رسیدیم راحت تر می شود گفت که «من آنجا نیستم»، بیش و پیش از آنکه رسماً بپذیرد مضمون اش روایتی است نامتعارف از بخشی از زندگینامه واقعی باب دیلن، با ارجاع های آشنا دائم تاکید می کند که فیلمی است درباره بحران و عقوبت «خلاقیت» بعد از موفقیتی چشمگیر.

موسیقی دیلن زمانی باب شد که خوانندگان و نوازندگان راک اند رول هم دوره اش، دائماً از نظر تکنیکی از هم پیشی می گرفتند و بدون شک در این رقابت، گروهی موفق تر بود که گیتاریست لیدش قطعات و ملودی ها را تکنیکی تر اجرا کند. دیلن اما در این گیر و دار کاملاً بی خیال ملودی ها یا بداهه های سخت و گوش نواز شد و با یک گیتار آکوستیک و هارمونیکای ساده، شد روح عصیانگر موسیقی فولک و بلوز امریکایی؛ سنتی که پیشتر نوازندگانی مثل پیت سیگر و وودی گاتری شروع اش کرده بودند. به همین خاطر تاد هینس جسورانه دوره تاثیرپذیری زندگی دیلن را بسان کودک رنگین پوستی به تصویر می کشد که در جست وجوی روح اصیل موسیقی بلوز گاتری است؛ چهره شبح وارً اهل شهر کوچک دولوتً مینه سوتا که یک روز گیتارش را برداشت و به گرینویچ ویلیج نیویورک نقل مکان کرد و از آن به بعد هم گیتار عضو جدایی ناپذیرش شد.

او حتی مثل گاتری روی گیتارش نوشته؛ «این ماشین (اسلحه) فاشیست ها را می کشد»، به این ترتیب موسیقی دیلن شد مصداق ضرب المثل «Less is More» و این طوری بسیاری را شیفته و مفتون خود کرد. دیگر هواداران، دیلن را نه فقط به عنوان یک خواننده فولک که به عنوان سخنران شان می شناختند؛ «اگر پیشتر او شبیه به یوحنای تعمیددهنده بود، الان دیگر او را همچون مسیح می دیدند»²، بی توجه به این مساله که بابی هم مثل باقی آدم های معمولی تاب و توانایی محدودی دارد. این دقیقاً همان فصل هایی از فیلم است که هینس عمدی و درخشان شبیه «هشت و نیم» فلینی درشان آورده است؛ اینجا هم جود کویین، همچون گوییدو (ماسترویانی) هنرمندی است که تا اطلاع ثانوی چشمه خلاقیت اش نمی جوشد و مدام دارد با مشغولیات ذهنی اش ور می رود. شباهت این فصل های «من آنجا نیستم» به «هشت و نیم» به اندازه یی است که جود کویین حتی یک تصویر اثیری در ذهن اش دارد و از آن طرف بدش نمی آید که گاهی بی خیال جلسه های مطبوعاتی خسته کننده و مراسم مجللی که برایش ترتیب داده اند، بشود و کمی آن طرف تر با گروه هم رتبه اش، بیتلز، شیطنت و تفریحی راه بیندازد.

نکته قابل ذکر دیگر در این ساخته گستاخانه هینس، کاور (اجرای دوباره یک ترانه) های بی نظیری است از ماندگارترین آثار دیلن که توسط خوانندگان مختلف انجام شده و به زعم نگارنده، جسارتاً، تمام فالش ها و کاستی های موسیقی بابی را پوشانده است؛ نکته یی که اگر نگوییم نقطه ضعف، اما جزء خصایص و ویژگی های موسیقی دیلن بوده اما تاریخ بی رحم راک اند رول متاسفانه با هیچ کس رودربایستی ندارد. بابی همواره ترانه های زیبایی با کلام های مسحورکننده ساخته که بعدها گروه های دیگری با تکنیک های تنظیم و نوازندگی بالاتر آن را جلا داده و دوباره اجرایش کرده اند؛ بهترین نمونه اش هم کاور ترانه «The house of the rising sun» توسط گروه انیمالز است که انصافاً از ترانه ارژینال دیلن محبوب تر شد، طوری که دیلن در مصاحبه یی اعتراف می کند وقتی برای اولین بار اجرای انیمالز را از رادیوی ماشینی که توی آن نشسته، می شنود از شدت هیجان در ماشین را باز می کند که پیاده شود،

…حالا روایت شخصی تاد هینس از زندگی باب دیلن، حکم یکی از همین کاورهای وجدآور را در سرتاسر فیلم پیدا کرده است. «من آنجا نیستم» موفق شده به زندگی رئال، ناکوک و ساده بابی رنگ و لعاب ببخشد و تمام فالش های مخصوص به آن را بگیرد. اما همان گونه که کاراکتر جیمز دین وارً دیلن، رابی کلارک افسانه یی (با بازی دریغ انگیز هیث لجر) در جایی از «من آنجا نیستم» می گوید؛ «جهنم، من انتخاب نمی کنم که چی بخونم، اون من رو انتخاب می کنه، بعضی از اون ها زیبا نیستند. منظورم اینه که چطور می شه چیزی رو تغییر داد در حالی که فقط بخوای زیبایی اون چیز رو نشون بدی»، بابی بدون آن صدای تو دماغی و چپ کوک و گیتاری که همیشه روی صحنه با کوکش مشکل پیدا می کرد، دیلن نمی شد.

پی نوشت ها؛———————–

۱- پرویز کلانتری، مجله گردون، شماره های ۳۵ و ۳۶، مطلب «بن بست لاکنزی» برای عزیز میتویی

۲- تاریخچه موسیقی راک، نوشته جرمی پاسکال، ترجمه بابک شهاب، موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر

untitled 1 حماسه يک مرد باب دیلان

در حاشیه فیلم:

– کیت بلانشت برای بازی در فیلم به عنوان یک مرد از چند لباس اضافه استفاده کرده. او می گوید؛ «این حرکت به من کمک کرد تا بتوانم شبیه مردها راه بروم.»

– کالین فارل برای نقش «رابی کلارک» انتخاب شده بود، اما فارل حاضر نشد این نقش را بازی کند آن هم به خاطر درد کمرش، چراکه ظاهراً به استراحت نیاز داشته. هیث لجر جایگزین فارل در این فیلم شد. بعدها فارل پس از مرگ هیث لجر نقش او را در فیلم «توهم دکتر پارناسوس» بر عهده گرفت.

– نام فیلم از ترانه یی از دیلن گرفته شده که قبلاً هرگز منتشر نشده.

– برای موسیقی فیلم، از قطعاتی استفاده شده که همگی بازخوانی ترانه های دیلن هستند و قطعات هم به لطف تجهیزات صوتی مدرن، کیفیت بسیار بالایی دارند.

– جیم هوبرمن فیلم من آنجا نیستم را به عنوان برترین اثر سال انتخاب کرده.

– این فیلمی است درباره باب دیلن بدون اینکه نامی از او برده شود.

منبع : اعتماد

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
cloob حماسه يک مرد باب دیلان viwio حماسه يک مرد باب دیلان twitter حماسه يک مرد باب دیلان facebook حماسه يک مرد باب دیلان google buzz حماسه يک مرد باب دیلان google حماسه يک مرد باب دیلان digg حماسه يک مرد باب دیلان yahoo حماسه يک مرد باب دیلان

هیچ مطلب مرتبطی وجود ندارد